دیشب خونه آقا جوشکار بودیم که بی قراری میکردی ، خوابت میومد ولی نمیتونستی بخوابی ، میخواستی شیر بخوری گاز میگرفتی دیدم دردم میاد ، دسم رو زدم به لثه ات دیدم یه نیش کوچولو زیر دستم تیزه آخی که چه خوشحال شدم و بهت کلی تبریک گفتم .به همه خبر دادم ،دیشب کارتهای عروسی دایی علی رو مینوشتیم 7 ام مجلس عروسیشونو میگریرن.
یه هفته قبل هم واست آش دندونی دادیم عکسهاش پیش من نیس واسه همین نمیتونم فعلا بذارم.
اینقده کارای زیادی یاد گرفتی ،دیگه چند روزیه قشنگ چهار دست و پا میری و دس میزنی صدا دار ، از چهار چوب در میتونی رد بشی آخه قبلا نمیتونستی میشستی گریه میکردی ولی نمیشد که بشه دیگه اینکه از مبلها میگیری بلند میشی و همینطور که از مبلها گرفتی میتونی راه بری یه دو دفعه از پله آشپزخونه بالا اومدی .وای خدای من که چقد دارم ذوق میکنی روزها رو با تو پیش میبرم هر روز یه کار جدید یاد میگیری و ماما عاشقانه کیف میکنه . اگه دیر واست مینویسم از بی ذوقی ماما نذار ، جدیدنا به ماما اجازه استراحت نمیدی همش دورو برم میچرخی و نمیتونم کارامو انجام بدم همه هوش و حواسم شدی تو . دوستت دارم بی انتها
اینم عکس جدید
عکس دندونت رو هم یه چند روز دیگه که قنشگ دیده بشه واست میذارم.
بووووو....س
نظرات شما عزیزان: